درتاریکی پارت{3}
مینسو:چرا تو زندگی من دخالت میکنن من قراره زندگی کنم نه اونا
فکر کردن من این ازدواج تن میدم؟
هه اشتباه کردن عمرا همچین کاری بکنم من هنوز آماده ازدواج کردن با کراشمم نیستم چه برسه به اون پسره
*همینطور به بیوقفه حرف زدن ادامه میده* ۱ساعت بعد
مینسو:پسره عنتر چلغوز با یه عکس عاشقم شده بدون اینکه چیزی از اخلاقم بدونه آخخخ آیییی(باسر رفت تو زمین)اوفففف....اههههه..لعنت بهت(چند قطره اشک)
مینسو:اه خدای من اَبروم پاره شد...آیییی....اهههه......هق...هق(گریه)
مینسو دستمال کاغذی کهنه و مچاله شده ای که یه سال پیش تو جیب شلوار بگ اِش گذاشته بود رو بیرون آورد و محکم روی اَبروش فشار داد و به راه رفتن ادامه داد.
۱۰دقیقه بعد
مینسو:اههه...چقد میسوزه...ص..صبر کن ببینم اینجا دیگه کجاست؟....اه تف تو این شانس گم شدم پسره...استغفرالله...هی نمیخوام فحش بدم ولی این شرایط اجازه نمیده یک باادب باشم...پسره پدرسگ....مادر سگ....خود سگ اصن
ساعت ۲:۳۰بامداد
مینسو:آه..بسه دیگه..خسته شدم.....هوه....هوه....هوه(از شب داره راه میره ببینم هنوز زنده ای؟
مینسو:آره هنوز میتونم نفس بکشم ادامه بده)
قاررررر....قوررررر......
چیساتنبلپگسزن
مینسو:یا هفت جد مونالیزا اینجا خرسم هست فک کنم
صب کن این صدا چقد آشناست عه آره صدای شکم خودمه آیییی گشنمه...هاه...دارم میمیرم....بسه دیگه(بیهوش شد)
(هوراا بالاخره بیهوش شد)
.
.
.
.
شرطا برای پارت بعد:
لایک:۵
کامنت:۵
مرسی که حمایت میکنین ولی کامنتا واسه پارت نرسه نمیزارما گفته باشم
☁️🖤☁️
فکر کردن من این ازدواج تن میدم؟
هه اشتباه کردن عمرا همچین کاری بکنم من هنوز آماده ازدواج کردن با کراشمم نیستم چه برسه به اون پسره
*همینطور به بیوقفه حرف زدن ادامه میده* ۱ساعت بعد
مینسو:پسره عنتر چلغوز با یه عکس عاشقم شده بدون اینکه چیزی از اخلاقم بدونه آخخخ آیییی(باسر رفت تو زمین)اوفففف....اههههه..لعنت بهت(چند قطره اشک)
مینسو:اه خدای من اَبروم پاره شد...آیییی....اهههه......هق...هق(گریه)
مینسو دستمال کاغذی کهنه و مچاله شده ای که یه سال پیش تو جیب شلوار بگ اِش گذاشته بود رو بیرون آورد و محکم روی اَبروش فشار داد و به راه رفتن ادامه داد.
۱۰دقیقه بعد
مینسو:اههه...چقد میسوزه...ص..صبر کن ببینم اینجا دیگه کجاست؟....اه تف تو این شانس گم شدم پسره...استغفرالله...هی نمیخوام فحش بدم ولی این شرایط اجازه نمیده یک باادب باشم...پسره پدرسگ....مادر سگ....خود سگ اصن
ساعت ۲:۳۰بامداد
مینسو:آه..بسه دیگه..خسته شدم.....هوه....هوه....هوه(از شب داره راه میره ببینم هنوز زنده ای؟
مینسو:آره هنوز میتونم نفس بکشم ادامه بده)
قاررررر....قوررررر......
چیساتنبلپگسزن
مینسو:یا هفت جد مونالیزا اینجا خرسم هست فک کنم
صب کن این صدا چقد آشناست عه آره صدای شکم خودمه آیییی گشنمه...هاه...دارم میمیرم....بسه دیگه(بیهوش شد)
(هوراا بالاخره بیهوش شد)
.
.
.
.
شرطا برای پارت بعد:
لایک:۵
کامنت:۵
مرسی که حمایت میکنین ولی کامنتا واسه پارت نرسه نمیزارما گفته باشم
☁️🖤☁️
۱۹.۸k
۰۹ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.